فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

 تو بجاى منم دارى زجر مىکشى 

ىکى عاشقته که تو عاشقشى

توبجاى منم پر غصه شدى

نزار خسته بشم نگو خسته شدى

نگران مى که نگىره دلم 

واسه دىدن تو داره مىره دلم

.

.

.

ىه حباب ىخى ىه ستاره ى سرد 

ىه شب از همه چى به خدا گله کرد

ىه دفعه به خودش همه چى رو سپرد 

دىگه گرىه نکرد ففط حوصله کرد...........


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 17:46 | نویسنده : یداله یعقوبی |

 یک شبی مجنون نمازش را شکست
 بی وضو در کوچه لیلا نشست 
  گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
 بر صلیب عشق دارم کرده ای
 جام لیلا را به دستم داده ای
 وندر این بازی شکستم داده ای
 نشتر عشقش به جانم می زنی
 دردم از لیلاست آنم می زنی
 خسته ام زین عشق، دل خونم مکن 
من که مجنونم تو مجنونم مکن
 مرد این بازیچه دیگر نیستم 
این تو و لیلای تو ... من نیستم

 گفت: ای دیوانه لیلایت منم
 در رگ پیدا و پنهانت منم
 سال ها با جور لیلا ساختی
 من کنارت بودم و نشناختی
 عشق لیلا در دلت انداختم 
صد قمار عشق یک جا باختم 
کردمت آوارهء صحرا نشد
 گفتم عاقل می شوی اما نشد
 سوختم در حسرت یک یا ربت
 غیر لیلا برنیامد از لبت 
روز و شب او را صدا کردی ولی
 دیدم امشب با منی گفتم بلی
 مطمئن بودم به من سرمیزنی 
در حریم خانه ام در میزنی
 حال این لیلا که خوارت کرده بود
 درس عشقش بیقرارت کرده بود
 مرد راهش باش تا شاهت کنم
 صد چو لیلا کشته در راهت کن

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 18 آبان 1393برچسب:, | 22:7 | نویسنده : یداله یعقوبی |


گفتگوی خدا با آدم:
نازنینم آدم: 
یاد من باش، که بس تنهایم!
بغض آدم ترکید
گونه هایش لرزید!
... به خدا گفت:
من به اندازه ی... 
من به اندازه ی گلهای بهشت...
نه...
به اندازه ی عرش...
نه... نه...
من به اندازه ی تنهاییت ای هستی من
دوستدارت هستم!
آدم کوله اش را برداشت
خسته و سخت قدم برمیداشت...
راهی ظلمت پرشور زمین
طفلکی بنده غمگین، آدم...
در میان لحظه ی جانکاه هبوط...
زیر لبهای خدا باز شنید...
نازنینم آدم:
نه به اندازه ی تنهایی من...
نه به اندازه ی عرش
نه به اندازه ی گلهای بهشت......
که به اندازه ی یک دانه گندم
تو فقط یادم باش!!!
نازنینم آدم:
نبری از یادم!

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, | 18:35 | نویسنده : یداله یعقوبی |

     برمحمل نیاز

خداوندا.اگر در کار تو چون و چرا کردم خطاکردم

وگر در ناامیدی تکیه جز بر کبریا کردم خطاکردم

اگر جزبرتودل بستم به لذتهای این دنیا حلالم کن

وگر دل را به عشق نازنینامبتلاکردم خطا کردم

اگر اسمی بجز اسم تو آمدبرزبانم ،من پشیمانم

وگر در نیک روزی غفلت ازشکر و دعاکردم خطاکردم

اگرلغزیده گاهی ذره ای پایم،ببخشایم

وگراز فرش زیرم اندکی پارا فراکردم خطا کردم

من آن روزی که گفتم عشق را دیدم،نفهمیدم

که عشقِ اول و آخر تویی عشق آفرینا من خطاکردم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:, | 14:48 | نویسنده : یداله یعقوبی |

 

از زندگی نا امیــد نیستم

چون آن خدایی

که بخاطر خندیدن گلـشکلک-متن.shabhayetanhayi (29)ـها ،

آسمـانی را می گریاند .

حتما روزی برای خنــــده مــن هم ،

کاری خواهــد کرد !

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 9 آبان 1393برچسب:, | 15:44 | نویسنده : یداله یعقوبی |

خدا را گفتم 
بیا جهان را قسمت کنیم :
آسمان برای من ابرهایش برای تو
دریا برای من موج هایش برای تو
ماه برای من خورشید برای تو

خدا خندید و گفت :
تو بندگی کن و انسان باش همه دنیا برای تو …..
من هم برای تو

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, | 18:37 | نویسنده : یداله یعقوبی |

یادم کن آن دم که خدا را میخوانی......................

شاید،به صداقت قلب پاکت من نیز اجابت شدم


 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 22:43 | نویسنده : یداله یعقوبی |

نمیدانم اینجا که ایستاده ایم تقدیر ماست یا تقصیر ما!

اما وقتی یافته هایمان را با باخته هایمان مقایسه کنیم چون خدا را یافته ایم هرچه باخته ایم مهم نیست

آموخته ایم که تمام زندگی فقط قانون عشق بازی خدا با ماست..........


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 21:16 | نویسنده : یداله یعقوبی |

 خداوندا 

هدایتمان کن تا به این باور برسیم!

که جواب برخی دعاهایمان

صبر و انتظار است


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 20:39 | نویسنده : یداله یعقوبی |

 

قطاری به سمت خدا درحال حرکت بود،همه سوار شدن

وقتی قطار به بهشت رسید ،همه پیاده شدن

و یادشون رفت مقصد خدا بود نه بهشت

 

شادباشین


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 5 آبان 1393برچسب:, | 22:0 | نویسنده : یداله یعقوبی |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.